سفره یه روزه
- شنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۴، ۰۲:۳۵ ب.ظ
- ۶ نظر
آدمی ساخته افکار خویش است
فردا همان خواهد شد که امروز می اندیشیده است
معتقدم
یعنی ایمان دارم به این فکرم که
یه عاشق باید به عشقش برسه و گرنه با بهترین ها هم ازدواج کنه داغ عشقش التیام بخش نیست و همیشه عذابش خواهد داد .
و زندگی که بدون عشق شروع بشه زندگی نیست بلکه دقیقا گذران عمره
برای رسیدن به عشق باید تلاش کرد
جووون کند
سختی کشید
کتک خورد
و ....
ولی ارزشش را داره
من الان دارم گذران عمر می کنم
جمعه از اول صبح تا غروب خورشید به کلاس و درس میگذره
از بد سلیقه گی دروس تخصصی را آخرین ساعاته
وقتی که حسابی خسته ای باید تازه دروس تخصصی و برنامه نویسی را یاد بگیری
تصویر غروب خورشید از پله های دانشگاه نشان از پایان کلاس های روز جمعه است
این هم تصویر لنج ها که نزدیک دانشگاه اند و من از روی سقف دانشگاه عکس گرفتم
***
وضعیت بغرنج مالی تا جایی ادامه پیدا کرده که من امروز بی اینترنتم و بسته ام را تمام کردم
الان شبیه معتادها شده ام . نمیدونم با موبایل بی اینترنت چیکار کنم
استاد داشت از مبحثی که درس نداده بود فرار می کرد و داشت یه مبحثی جدید درس می داد.
درس ساختمان داده ها در رشته نرم افزار
بهش گفتم استاد یه مبحث را جا انداختید (و اتفاقا من این قسمت را خونده بودم ولی هیچی نفهمیده بودم ) از بس مبحث سختی بود.
یه دور از روی اون مبحث خواند
و شروع کرد توضیح دادن
اصلا گیچ گیچ بود استاد
خودش هم نمی دونست چی داره میگه.
از بس توضیح داد و من سوال ازش پرسیدم وقت کلاس تموم شد
هر سوالی ازش میپرسیدم یه چیز دیگه جواب می داد
در آخر نه من فهمیدم و نه اون فهمید چی داره میگه
دلم نمیخاد سر کلاس این استاد برم . در اندازه این درسها نیست
وقتی می نشینم سر کلاسش ، پیش خودم فکر می کنم خدایا من چقدر خنگم
***
اولین باران امسال را دیشب دیدم
چه حال خوبی بهم میده
میزند باران به شیشه
مثل انگشت فرشته
قطره قطــره
رشته رشتـه
خاطراتم همچو باران
در گذار از کوهساران
حاصل این بذر کشته
رشته هر بند سرشته
ای دریغ از عمر رفته
سوز و سودای گذشته
می زند باران به شیشه
...... مثل انگشت فرشته
...... قطره قطره...... رشته رشته......
ابتدا قرار بود تنها بابام را دعوت کنم اما تا موقع شام یکی یکی به مهمونام اضافه شد.
دیشب شب خوبی بود.
بابام - زن بابام - عموها - خواهر تنی و داداش ناتنی ها - پسر عموها و یکی از زن عموها ، عمه و شوهر عمه جز مهمون ها بودن-
بابام امروز صبح رفت اون طرف آب - رفت خارجه
متاسفانه یادم رفت عکس بگیرم اگرنه اینجا میزاشتم ببینیت
من در همه ارتباطاتم با دوستان و حتی فامیل رابطه دو جانبه را پیروی می کنم . یعنی چی؟ الان میگم براتون
یعنی چی من میام وب هاتون در به در و کامنت میذارم اونوقت یه حالی از کسی نمی پرسید هااااااااااااا . یعنی چی ؟ بعضی از دوستان که کامنت ها را جواب هم نمیدن چه برسه که بخوان حالت بپرسن
تا اینجا بماند میخام تا یادم نرفته چیزی دیگه ای بگم
من اصلا به لینک و مینک و اینها اهمیت نمیدم. اصلا برام مهم نیست. کامنت ها را هم اصلا تایید نمیکنم . چه معنی داره کامنت هایی که برای من اومده را دیگران بخونند. به کسایی که باید سر می زنم و یا جواب کامنت هاشون میدم . خیالتون راحت باشه . اگه هم کسی را لینک کردم فقط بخاطر احترام زیادیه که براشون قایل بودم.
ادمه مطلب بالایی را حالا بگم. ........... یه دوست دارم به نام زبله . دوست که نه . من به عنوان یه خواهر می شناسمش . چند ساله میشناسمش . وبش پر مشتریه. خیلی هوادار داره . یعنی با بودن و نبودن من در وبش ضرری نمی کنه. اما هر جا باشه و در هر موقعیتی که هست بالاخره با یک کامنت حالم میپرسه. نمی دونم کی میاد وبم ولی همینکه فراموشم نمی کنه کلی بزرگیش نشون میده
دیروز دانشگاه بودم. روز خوبی بود ...............
خانمی که شبکه های کامپیوتری را تدریس می کنه خیلی عالیه کارش . اونقدر خوب توضیح میده که با توضیح اول متوجه مطلب میشم
من با وجودی که این درس را ندارم اما به موقع میرم کلاسش و درسش را یاد می گیرم
جمعه ها از صبح تا شب کلاس داریم. مثلا دیروز کلاسم را به فوتبال ترجیح دادم.
راستی قسمت خوب ماجرای دیروز این بود که یکی از همکلاسی ها دعوتمون کرد به بوف (بوف یک مغازه فست فودی در عسلویه است). خیلی گرونه غذاهاش
جمع 7 دو نفری بودیم که دو نفر خانم هم باهامون بودن . خیلی خوش گذشت . کلی خندیدیم. لذتش را بردیم