زندگی

زندگی

زندگی کوزه آبی خنک و رنگین است،
آب این کوزه گهی تلخ، گهی شور، گهی شیرین است.
زندگی گرمی دلهای بهم پیوست است ،
تا در آن دوست نباشد همه درها بسته است

آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۹ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

سفر آی سفر

عزیز بیمارمون روز به روز دارن وضعیت بدتری پیدا می کنند.
از دو روز پیش در سی سی یو بستری اند و فقط تنفس دارند
دعا کنید برای همه مریض ها و از جمله مریض ما


***
چهارشنبه عصر پروازمون به شهر قم و برگشت شنبه عصر یا یکشنبه عصره
مسافرت یهوویی به قم و زیارت حرم حضرت معصومه 





ب ن: کامنت ها را در اولین فرصت جواب میدم
 




هیچی

خیلی خسته ام 
شدید بی حوصله ام 

بیشتر از زمان دیگه 

مریضی حاجی

مریضمون را انتقال دادیم که یه دکتر مغر و اعصاب ببیندش و مراحل درمانش را شروع کنه

حالش روز به روز در حال وخیمتر شدنه

تنها خودش و  همسرش از موضوع تومور مغزی خبر ندارند .

اوضاع به بدی داره طی میشه

دیدن مرگ تدریجی یه انسان خیلی سخته بخصوص اینکه از نزدیکان باشه

برای مریضمون دعا کنید

پست موقت 1

سید و مولا حسین، آرام دل ها حسین
زمزمه عاشقان، یاحسین و یاحسین
ندارم غیر تو فکر و خیالی 
بنفسی انت و اهلی و مالی
اربعین امام حسین تسلیت میگم


چهارشنبه تعطیل ، پنجشنبه و جمعه هم که طبق روال هر هرهفته تعطیلیم . 
مگه داریم 
میگه میشه


پست موقت

سید و مولا حسین، آرام دل ها حسین
زمزمه عاشقان، یاحسین و یاحسین
ندارم غیر تو فکر و خیالی 
بنفسی انت و اهلی و مالی
اربعین امام حسین تسلیت میگم


چهارشنبه تعطیل ، پنجشنبه و جمعه هم که طبق روال هر هرهفته تعطیلیم . 
مگه داریم 
میگه میشه


باز هم داداش ناتنی

استاتوس واتس آپ زن داداش (ناتنی ) نوشته : پشت خنده هام غمه - روزگار بر خلاف آرزوهایم گذشت

میشه تا ته قصه را خوند . بیکاری برادر ناتنی اسبابی شده که بابام ناراحت باشه . زن بابا ناراحت باشه و ناراحتی زن داداش هم بخاطر همینه 

این پسری هیچ تلاشی برای پیدا کردن کار از خودش نشون نمیده 

حتی کار هم براش پیدا کردم نرفت

وقتی بیسوادی منتظر کار اداری نباید باشی

زن بابا تا حالا بدجنس بوده  ، یواشکی و هیشکی نفهمه  بد کرده بهمون اما الان میاد سراغ من که برای شازده پسرش کار پیدا کنم . آخه نمیشه من کار پیدا کنم و طرف برای کار کردن نیاد. ولی  من بخاطر بابام هر کاری ازم ساخته باشه  می کنم 


بهم میگن باهاش صحبت کن شاید یه کم به فکر کار باشه 

میگم   اهمیت نمیده به حرفای کسی . چی باید بگم بهش ؟

همین دیروز داشت عقد می کرد . اومدم در شادی ازدواجش باهاش شریک باشم . بهش تبریک بگم . اظهار شادی ام بابت ازدواجش بهش برسونم . 

بهم دروغ داد. کلا منکر قضیه شد.   حالا همچین آدمی چقد میخاد روی حرفهای من حساب باز کنه 


بیماری

خبر در مورد داماد خانواده است. تغییر در صورتش باعث شده بود که به دکتر مراجعه کنند و دکتر به همراهانش گفته که دارای تومور مغزی است.

خبرها را کم کم بهم دادن. 

ابتدای بهم گفتن که تومور مغزی از نوع خوش خیم هست و باید عمل کنه و مشکلی نداره . 

چند روز قبل بهم گفتن که این تومور باعث میشه فلج بشه و بینایی اش را از دست بده و در نهایت و در صورتی که عمل کنه تا یکسال زنده بمونه

این خبر اونقدر غیر مترقبه و یهویی است که نتونستیم باور کنیم .

چند نفری از خونواده در جریان این خبر هستن و داماد بیمارمون و همسرش هنوز در جریان این خبر نیستند

نمی تونم باور کنم . همه دارم این فکر می کنم کاش خواب باشه 

روزهای سختی در انتظارمونه 

خواهش میکنم برای بیمار ما دعا کنید 

یه خبر بد برای خانواده

یه خبر بد شنیدم که روح و روانم را درگیر خودش کرده


خواهش می کنم دعا کنید

دعا کنید نگرانی ام به خیر ختم بشه






داعش

دارم فکر می کنم  چرا باید بین یه مرد و یه زن اینقد فاصله باشه؟


چرا باید اینهمه فکر یه مرد مشغول یه زن باشه و برعکس؟

چرا باید عاشق بشی؟

چرا باید دایم آنلاین بودنش را ببینی و جرات یه پیام دادن بهش را نداشته باشی؟

اوه 

چقدر چرا به ذهنم میاد . برای هیشکدومش جوابی پیدا نمی کنم 




به داعشی ها دارم می خندم . چقدر این نوع بشر احمق آفریده شده 

اصلا از خودشون می پرسن چرا دارن آدم می کشند؟ از چی میخان دفاع کنند؟؟؟؟؟؟  از سرزمین نداشته اشون ؟ یا فکر می کنند ابوبکر بغدادی  قراره خلیفه پیشدادی بشه 

از سر بریدن و کشتن و سوزاندن آدمها چه لذتی می برند؟  حیفه نام آدم را برای اینها بگذاریم 

زامبی هایی که در فیلم ها می دیدیم همین ها هستند 


بیخیال بگذرید - اشفتگی های ذهنی ام را اینجا نوشتم شاید از ذهنم به در برود