دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با من
گر از قفس گریزم، کجا روم، کجا من؟
کجا روم؟ که راهی به گلشنی ندارم
که دیده بر گشودم به کنج تنگنا من
نه بسته‌ام به کس دل، نه بسته دل به من کس
چو تخته پاره بر موج، رها... رها... رها... من
شده دلتون بگیره
شده ناراحتی بخواهد خفه اتون کنه
من الان دارم از ناراحتی خفه میشم
آخه چرا بابای من داره اینکارا را می کنه ؟؟؟؟؟ چرا
آخه مگه ما چیکار کردیم؟ جز اینکه هر کاری کردیم به خاطر او کردیم ؟
چرا دارن زندگی را برای ما تلخ می کنن
آخر الامر زن بابا داشتن همینه.
ماه رمضان در حال گذره و تا چند روز دیگه این ماه خدا هم تمام میشه و دوباره زندگی تکراری همیشگی به جریان می افته
ماه رمضان حس و حال خوبی بهمون میده
دورهمی موقع افتطار
بیدار شدنهای موقع سحر
بیدار موندن های شب های قدر
دعای جوشن خوندن ها
همه حال آدم را خوب می کنه
اگه دارید این نوشته های منو می خونید در این شبها ما را از دعاتون فراموش نکنید
اول کار بعد از این مدت که نیومدم اومدم بنویسم که دلم برای دوستام تنگ شده
ظاهرا خیلی مقصرم که حتی سوالی هم ازم نمیگیرن
ولی خب من دلم برای همه اونا تنگ شده
زوبی، ع رضا ، سید، الهه، مزگان ، فری و ...
آرزو می کنم هرجا هستن موفق و پیروز باشن
***
روزگار در حال گذره و ما داریم کم کم و کم کم پیر میشیم
عین خیالمون هم نیست که چند صباح دیگه میمیریم
اصلا چرا چند صباح دیگه
شاید همین الان مردیم
تکونی به خودمون نمیدیم که از کینه ورزی هامون دست برداریم
باز هم ناتنی ها و ....
.....
خواهرم از لحاظ مالی وضعیت بدی ندارن. زندگیشون میچرخه خدا را شکر
قضیه از اینجاشروع که خواهر ناتنی خواستگار اومد براش و برنامه هاش ردیف شد که عقد کنه . به خاطر فوت یه جوون در محله امون و به پیشنهاد خواهرم قرار شد عقدکنون در خونه خواهرم که از اون محله فاصله داره انجام بشه
در روز قبل از مراسم گوشی موبایل بابام که یه اپل 6 بود گم شد. انگشتر زن بابا هم همزمان گم شد ولی زود هم پیدا شد. کسی که گوشی را برده بود سیم کارتش را بیرون آورده بود و در کیف زن بابام قرار داده بود.
بابام تصمیم گرفت از همه بازخواست کنه حتی از دختراش. بابام میگه خواستم بدونم دزد کیه که گوشی را برده و گرنه قیمت گوشی برام مهمه نیست .
در این بین و طبق گفته بابام و براثر بازخواستهای بابام انگشت اتهام ناتنی ها به طرف خواهرم دراز میشه که مراسم در خونه اش برگزار میشد ولی همه می دونستن او دزد نیست. چند روز بعد گوشی در خونه خواهر ناتنی بزرگ پیدا شد. کسی که گوشی را برده بود شبانه گوشی را در توو خونه خواهرناتنی انداخته بود . بابام طبق چیزی که میگه فهمیده کی گوشی را برده
خواهرم که توقع نداشت بهش اتهام دزدی بزنن دچار افسردگی شدید شده و کارش به دکتر کشیده . خواهر من اومد ثواب کنه کباب شد.
خیلی وقته برام ثابت شده ناتنی ها هیچوقت برام خواهر و برادر نخواهند شد .
بعضی ها خیلی مهربون اند. مهربونی در ذات اینهاست . اصلا نمی تونن مهربون نباشند.
بعضی ها شیرین اند . از بس شیرین اند باید خوردشون
بعضی بدجنس اند . بدجنسی در ذات بعضی آدمهاست
بعضی خیلی بد هستند.
سعی کنیم جزو آدمهای دسته اول باشیم . از دوستام کسانی را می شناسم که جزو دسته اول قرار دارن . کسانی را هم از دوستانم هستن که جزو بدجنس های روزگاره.
***
باز هم امام رضا دعوتمون کرد و ما یک هفته مهمونش بودیم.
صلی الله علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)
چقدر اونجا احساس آرامش می کنی ، چقدر راحت اشکات سرازیر میشه و کلی بگم خیلی خوبه کنار امام رضا بودن
سه شنبه به اتفاق خونواده میریم مشهد
اینو یواشکی نوشتم شما هم یواشکی بخونید . آخه هر وقت اینجا اومدم نوشتم سفرمون جور نشد.
***
هفته گذشته هفته خوبی نبود . از دیدن تصویر ستایش دل آدم ریش ریش می شد.
یا مرگ ناگهانی مهرداد اولادی که اصلا باورمون نمیشه .
خیلی تلخ بود