زندگی

زندگی

زندگی کوزه آبی خنک و رنگین است،
آب این کوزه گهی تلخ، گهی شور، گهی شیرین است.
زندگی گرمی دلهای بهم پیوست است ،
تا در آن دوست نباشد همه درها بسته است

آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۷۰ مطلب توسط «مـــــ ـ ـ ـ سـ ـ ـ ـ ـعـــــ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـود» ثبت شده است

پست موقت

سید و مولا حسین، آرام دل ها حسین
زمزمه عاشقان، یاحسین و یاحسین
ندارم غیر تو فکر و خیالی 
بنفسی انت و اهلی و مالی
اربعین امام حسین تسلیت میگم


چهارشنبه تعطیل ، پنجشنبه و جمعه هم که طبق روال هر هرهفته تعطیلیم . 
مگه داریم 
میگه میشه


باز هم داداش ناتنی

استاتوس واتس آپ زن داداش (ناتنی ) نوشته : پشت خنده هام غمه - روزگار بر خلاف آرزوهایم گذشت

میشه تا ته قصه را خوند . بیکاری برادر ناتنی اسبابی شده که بابام ناراحت باشه . زن بابا ناراحت باشه و ناراحتی زن داداش هم بخاطر همینه 

این پسری هیچ تلاشی برای پیدا کردن کار از خودش نشون نمیده 

حتی کار هم براش پیدا کردم نرفت

وقتی بیسوادی منتظر کار اداری نباید باشی

زن بابا تا حالا بدجنس بوده  ، یواشکی و هیشکی نفهمه  بد کرده بهمون اما الان میاد سراغ من که برای شازده پسرش کار پیدا کنم . آخه نمیشه من کار پیدا کنم و طرف برای کار کردن نیاد. ولی  من بخاطر بابام هر کاری ازم ساخته باشه  می کنم 


بهم میگن باهاش صحبت کن شاید یه کم به فکر کار باشه 

میگم   اهمیت نمیده به حرفای کسی . چی باید بگم بهش ؟

همین دیروز داشت عقد می کرد . اومدم در شادی ازدواجش باهاش شریک باشم . بهش تبریک بگم . اظهار شادی ام بابت ازدواجش بهش برسونم . 

بهم دروغ داد. کلا منکر قضیه شد.   حالا همچین آدمی چقد میخاد روی حرفهای من حساب باز کنه 


بیماری

خبر در مورد داماد خانواده است. تغییر در صورتش باعث شده بود که به دکتر مراجعه کنند و دکتر به همراهانش گفته که دارای تومور مغزی است.

خبرها را کم کم بهم دادن. 

ابتدای بهم گفتن که تومور مغزی از نوع خوش خیم هست و باید عمل کنه و مشکلی نداره . 

چند روز قبل بهم گفتن که این تومور باعث میشه فلج بشه و بینایی اش را از دست بده و در نهایت و در صورتی که عمل کنه تا یکسال زنده بمونه

این خبر اونقدر غیر مترقبه و یهویی است که نتونستیم باور کنیم .

چند نفری از خونواده در جریان این خبر هستن و داماد بیمارمون و همسرش هنوز در جریان این خبر نیستند

نمی تونم باور کنم . همه دارم این فکر می کنم کاش خواب باشه 

روزهای سختی در انتظارمونه 

خواهش میکنم برای بیمار ما دعا کنید 

یه خبر بد برای خانواده

یه خبر بد شنیدم که روح و روانم را درگیر خودش کرده


خواهش می کنم دعا کنید

دعا کنید نگرانی ام به خیر ختم بشه






داعش

دارم فکر می کنم  چرا باید بین یه مرد و یه زن اینقد فاصله باشه؟


چرا باید اینهمه فکر یه مرد مشغول یه زن باشه و برعکس؟

چرا باید عاشق بشی؟

چرا باید دایم آنلاین بودنش را ببینی و جرات یه پیام دادن بهش را نداشته باشی؟

اوه 

چقدر چرا به ذهنم میاد . برای هیشکدومش جوابی پیدا نمی کنم 




به داعشی ها دارم می خندم . چقدر این نوع بشر احمق آفریده شده 

اصلا از خودشون می پرسن چرا دارن آدم می کشند؟ از چی میخان دفاع کنند؟؟؟؟؟؟  از سرزمین نداشته اشون ؟ یا فکر می کنند ابوبکر بغدادی  قراره خلیفه پیشدادی بشه 

از سر بریدن و کشتن و سوزاندن آدمها چه لذتی می برند؟  حیفه نام آدم را برای اینها بگذاریم 

زامبی هایی که در فیلم ها می دیدیم همین ها هستند 


بیخیال بگذرید - اشفتگی های ذهنی ام را اینجا نوشتم شاید از ذهنم به در برود


سفره یه روزه

قبل از اینکه مطلب اصلی ام را بنویسم یه فرعی هم بنویسم . فکر می کنم تا حالا نگفتم
معمولا در جنوب همینقدر که پدر و مادر عزیز و محترمند عمه و عمو و خاله هم عزیز شمرده میشن. مخصوصا برای من که کنار عمه بزرگ شدم  و برایم حکم مادر را داره . در شرکت هایی که کار می کردم پرسنل بیشتر تهرانی ، اصفهانی و یا شمالی بودن و و بکار بردن الفاظ رکیک در مورد عمه خیلی باب بود. معمولا روزهای اول بهشون یاداوری می کردم و بیشتر وقتها رعایت می کردن . 


اما 

در کنار روزهای پنجشنبه و جمعه که هر هفته تعطیلیم ، 2/5 روز طبق قانون هم تعطیلی بهمون تعلق می گیره که این هفته گرفتم . زدم و مسافرتی تا ساحل خلیج فارس داشتیم. در یکی از پارک ها خانم های بومی اون منطقه بندری در دو ردیف نشسته بودن و غذاهای محلی پخت می کردن و میفروختند. یکی سمبوسه درست می کرد - یکی نان محلی می پخت - یکی دیگه مجبوس می فروخت . یکی داشت کباب میزد. به علت تاریکی شب نتونستم ازشون عکس بگیرم. نکته جالب قضیه این بود که هم روی زمین خاکی پارک نشسته بودن.
یک ظرف یکبار مصرف  پر از مجبوس هفت هزارتومان بود. مرغی که قاطی این مجبوس بود خیلی خشک بود و نمیشد خورد. مجبوس را قبلا وقتی که رفته بودم قطر خورده بودم و یا زن بابام خیلی عالی درست می کنه . 
این مجبوس 


این هم غروب آفتاب از بندر کشکنار


افکار


آدمی ساخته افکار خویش است

فردا همان خواهد شد که امروز می اندیشیده است

عشق عشق

معتقدم 

یعنی ایمان دارم به این فکرم که 

یه عاشق باید به عشقش برسه و گرنه با بهترین ها هم ازدواج کنه داغ عشقش التیام بخش نیست و همیشه عذابش خواهد داد . 

و زندگی که بدون عشق شروع بشه زندگی نیست بلکه دقیقا گذران عمره 

برای رسیدن به عشق باید تلاش کرد

جووون کند

سختی کشید 

کتک خورد

و ....

ولی ارزشش را داره 





من الان دارم گذران عمر می کنم 


حکایت است چه کنم .....

سه شنبه هفته گذشته یکی از رئیس های بالا برای بازدید از پتروشیمی ها تشریف آوردن .
معمولا در این بازدبد ها به گروهی که برای بازدید میان هدیه میدن  و این هدیه را پتروشیمی ها تهیه می کنند. مثلا کیف میدن یا مثلا تبلت میدن . ایندفعه فلش مموری هشت گیگ دادن
30 فلش مموری دست ما رسید که از 30 عدد من و همکارم قرار گذاشتیم دو تا را برای خودمون نگه داریم .
در آخرین لحظه مدیر قسمت گفت فلش را بدید بهشون من خودم براتون میخرم. گفتیم باشه و فلش ها را همکارم برد که به دستشون برسونه
امروز رییس اومد . بحث فلش ها را پیش کشیدم که فلش را هر جور شده برای خودمون بگیرم . همکارم میگه من از اون 30 تا یکی را برای خودم برداشتم 
گفتم چی؟؟؟؟؟  
گفت وقتی داشتم فلش ها میبردم یکی به اصرار ازشون گرفتم. گفتم من چی؟ میگه یکی بیشتر نداد.
فکر می کردم همچین کاری بکنه . با رفتاری که ازش دیدم چیز عجیبی نبود . 
نمی دونم ناراحت باید بشم یا نه  اما  خودم را میزارم در اون موقعیت ایا اگه من بودم همینجور رفتار می کردم؟  این را مطمین هستم اگه من بودم یا برای اون هم میگرفتم و یا اصلا برنمیداشتم.  
اصلا وجود یک فلش برایم مهم نیست هاااا اصلا . اصلا یک ثانیه هم به فلش فکر نمی کنم .
 مهم این همکاره - مهم رفتار این همکاره که متاسفانه ..........
چقدر کم اند ادمهایی که باهات صد درصد رفیق و همراه باشند . 

 

جمعه دیگر و دانشگاه


جمعه از اول صبح تا غروب خورشید به کلاس و درس میگذره 

از بد سلیقه گی دروس تخصصی را آخرین ساعاته 

وقتی که حسابی خسته ای باید تازه دروس تخصصی و برنامه نویسی را یاد بگیری


تصویر غروب خورشید از پله های دانشگاه  نشان از  پایان کلاس های روز جمعه است


این هم تصویر لنج ها که نزدیک دانشگاه اند و من از روی سقف دانشگاه عکس گرفتم 


***

وضعیت بغرنج مالی تا جایی ادامه پیدا کرده که من امروز بی اینترنتم و بسته ام را تمام کردم

الان شبیه معتادها شده ام . نمیدونم با موبایل بی اینترنت چیکار کنم